زیباترین قلب                                                           

 

یه روز یه جوونی ادعا میکرد که زیباترین قلب را دارد همه مردم برای دیدن قلب جوون وصط میدون شهرجمع شده بودند قلب او واقعا زببا بود ناگهان پیرمردی اومد وادعا کرد که قلب زیباتری دارد قلب او چاک چاک و پر از پستی وبلندی بود ودربعضی گوشه ها شیارهای عمیقی وجود داشت مرد جوان به پیرمرد خیره شد واز خود پرسید این مرد چطور ادعا میکند زیباترین قلب را دارد؟ واز پیر مردعلت را پرسید پیر مرد گفت:درست است قلب تو زیباتر از من به نظر میرسد ولی من قلبم را با تو عوض نمی کنم هر زخمی درقلب من نشانگر انسانی است که من عشقم را به او بخشیدم من بخشی از قلبم را به او دادم واوهم بخشی از قلبش را به من داداما چون این دو عین هم نبودندگوشه هایی دندانه دندانه وجود دارد گاهی اوقات هم بخشی ازقلبم را به کسی دادم ولی او چیزی به من نداد این شیارهای عمیق برای آن است امیدوارم آنها نیز گاهی برگردند واین شیارها را با قطعه ای پرکنند پس حالا

می بینی زیبای واقعی چیست؟مرد جوان به سمت پیرمرد رفت قطعه ای از قلب خود را به او دادپیرمردآن تکه را ازجوان گرفت ودرشیاری ازقلبش جا دادپیرمردهم تکه ای از قلب پیروزخمی خودرابه جوان دادمردجوان به قلبش نگاه کرددیگر سالم نبود اما ازهمیشه زیباتر بود چون عشق به داخل آن نفوذ کرده بود...............................